تبلیغات : ساندیس دشنه !
وقتی ساندیس جمهوری اسلامی اینقدر پدر استکبار، منافقین و فتنه گران جهان رو در آورده اگه نفری یک رانی بدن چطوری استکبار رو نابود میکنیم ؟!
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۹ ساعت 18:41 توسط محمدجواد
|
تو مثل یک آدامس قلقلی شده ای...! در دهان بچه های اورشلیم...
... تو هر روز عکس می گیری با مشاورانت
ادامه نوشته
دوش ادوکلن می گیری با سگت
و فکر می کنی که دنیا
چقدر منتظر است که تو زر بزنی
و حق توست
که سگت هم یک جایزه نوبل بگیرد
تو در نظر من
چیزی هستی در حد یک قوطی کنسرو خالی
که دوست دارم شوتت کنم
و بگویم هی یارو
تو چقدر به درد شوت کردن می خوری
تو چقدر شوتی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 13:10 توسط هدا
|
زيبا
.jpg)
پسر جوان و زیبارویی بود که فکر می کرد باید با زیباترین دختر جهان ازدواج کند.
اوفکر می کرد به این ترتیب بچه هایش زیباترین بچه های روی زمین می شوند.
پسر مدتی بااین فکر در جستجوی همسر یکتایی برای خودش گشت.
طولی نکشید که پسر با پیرمردی آشنا شد که سه دختر باهوش و زیبا داشت.
+ نوشته شده در شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹ ساعت 0:24 توسط محمد رضا
|
بیانیه هجده موسوی
در قسمتی از بیانیه هجدهم ميرحسين موسوي
+ نوشته شده در سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸ ساعت 10:17 توسط مهدی
|
طنز
چیپسی کولا
از بس چیپس خوردم
مثل پاییز همیشه خش خش می کنم
و از بس نوشابه خوردم
مثل اژدها از دماغم گاز نوشابه بیرون میاد
واسه همین بچه ها اسمم گذاشتن
چیپسی کولا
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت 23:49 توسط طوبی
|
پيامك
12پيامك به مناسبت ايام‌الله دهه مبارك فجر
*اولين نوبت، بني صدر، نسل خود را خوار كرد/ 18 تير، دشمني را خاتمي تكرار كرد/ اين زمان هم ميرحسين آمد به نام مدعي/ دشمني را با ولايت باز هم تكرار كرد/ هر سه از نسل زهرايند ليكن بي بصيرت ولي/ دين احمد را نشايد از طمع انكار كرد/ دين فروشان را كه با دشمن نمودند همرهي/ ديدي آخر حرمت خون شهيد انكار كرد.
.....
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۸ ساعت 15:37 توسط طوبی
|
حکایت فـیـل و درخـت!
حکایت فـیـل و درخـت!
در سيرك پای بچه فيل را با طناب به تنه درختی مي بندند و او هرچه تقلا ميكند، نمي تواند خود را آزاد كند.
اندك اندك باور ميكند تنه درخت از او نيرومند تر است.
هنگاميكه فيل بزرگ و نيرومند شد كافيست پای فيل را به نهالی ببندند.
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۸ ساعت 20:52 توسط محمد رضا
|
خدا را شکر می کنم
خدا را شکر می کنم
ادامه نوشته
برای شوهرم
که مثل یه گونی سیب زمینی افتاده روی مبل، چون خونه پیش منه و نه بیرون .
برای نوجوانی
که از شستن ظرفها شکایت دارد و این یعنی خونه مونده و تو خیابون ول نیست.
برای مالیاتی که پرداخت میکنم
چون به این معناست که شغلی دارم.
....
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۸ ساعت 19:34 توسط محمد رضا
|
امام خامنه ای : شما جوان های دانشجو، افسران جوان این جبهه اید؛ نگفتیم سربازان؛ چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش؛ برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز، هیچ گونه از خودش تصمیم گیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده می گوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و یگان های بزرگ؛ چون آنها طراحی های کلان را می کنند. افسر جوان، توی صحنه است؛ هم به دستور عمل می کند، هم صحنه را درست می بیند؛ با جسم خود و جان خود، صحنه را می آزماید. لذا اینها افسران جوانند. دانشجو، نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند؛ عمل هم دارند؛ توی صحنه هم حضور دارند؛ اوضاع را هم می بینند؛ در چهارچوب هم کار می کنند.