موج وبلاگی "جانم فدای حضرت هادی (ع)"

بسم الله الرحمن الرحیم
چندیست در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و گودر بعضی با اهداف مشخص و با لحن تمسخر و استهزا در مورد ائمه اطهار مطالبی را به اشتراک می گذارند که آخرینش در مورد امام هادی (ع) بوده است ، من وقتی شروع به خوندن این متن کثیف از یک نویسنده ی کثیف گرفتم باورم نمی آمد که اینجا ایران است و این آدم ایرانی و مسلمان به اصطلاح! بر آن شدیم که در تائید این بیانیه ما هم شریک باشیم و با نشر زندگی و احادیث امام هادی (ع) تو دهنی محکمی بر دهان همه ی منافقین و نفوذی ها بزنیم ، هر کدام از دوستان که می خواهند در این طرح شریک باشند بیانیه مذکور را خوانده و اسم وبلاگشان را در کامنت ها اضافه کنند و آستین ها را برای شناساندن اماممان بالا زنند ....
خدایا اگر این هتاکان قابل هدایتند هدایت کن وگرنه زمین را از وجود نحسشان پاک فرما... بلند بگو آمـــــــــــــــــین
و اما داستانی از امام هادی(ع) که نکته ای عمیق دارد و غفلت از آن گریبان گیر خیلی از ماست از جمله نویسنده!
«بُرَیحه عباسی، که از سوی خلیفه به امامت جماعت مکه و مدینه منصوب شده بود، از امام هادی علیهالسلام نزد متوکل، بدگویی کرد و برایش نوشت: اگر نیاز به مکه و مدینه داری، علی بن محمد را از این دو شهر بیرون کن؛ زیرا او مردم را به سوی خود خوانده و گروه زیادی از او پیروی کردهاند.
بر اثر بدگوییهای پی در پی بریحه، متوکل، امام علیهالسلام را از مدینه به سامرا تبعید کرد. در مسیر انتقال حضرت به سامرا، بریحه نیز ایشان را همراهی کرد و با گستاخی تمام، به امام گفت: تو خود میدانی که عامل تبعید تو من بودم، اکنون اگر نزد متوکل از من شکایت کنی، به اموالت در مدینه آسیب رسانده و دوستدارانت را میکشم…. امام نگاهی به او کرد و فرمود: نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که شب گذشته شکایتت را نزد خدا بردم و چنین شکایتی را نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد. بریحه با شنیدن این سخن به وحشت افتاد و با التماس و زاری، از امام تقاضای بخشش کرد. امام علیهالسلام با وجود رنجهایی که به سبب بدگوییهای او متحمل میشد، از او گذشتند و وی را بخشیدند.»
کاش به الله اکبر هایی که چندین بار در نماز میگوییم معتقد باشیم و بفهمیم که هیچ کس بالاتر از خدا نیست و اگر او نخواهد تو خود را به زمین و زمان هم بزنی فرقی نخواهد کرد ...
به جای اینکه دست نیاز به سوی او دراز کنیم متوسل به بندگانش میشویم آیا این نمونه ای از شرک به خدا - همان که نابخشودنی خوانده اش در قرآن - نیست؟
خداوند در سوره مائده آیه 11 می فرماید:«یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمت الله علیکم اذهم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم فکف ایدیهم عنکم و اتقوا الله و علی الله فلیتوکل المومنون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمتی را که خداوند به شما بخشید به یاد آورید، آن زمان که جمعی از دشمنان قصد داشتند دست به سوی شما دراز کنند - و شما را از میان بردارند - اما خدا دست آنان را از شما بازداشت از خدا بپرهیزید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»
از غیر او ببر و فقط از او بخواه ، امتحان کن!
امام خامنه ای : شما جوان های دانشجو، افسران جوان این جبهه اید؛ نگفتیم سربازان؛ چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش؛ برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز، هیچ گونه از خودش تصمیم گیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده می گوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و یگان های بزرگ؛ چون آنها طراحی های کلان را می کنند. افسر جوان، توی صحنه است؛ هم به دستور عمل می کند، هم صحنه را درست می بیند؛ با جسم خود و جان خود، صحنه را می آزماید. لذا اینها افسران جوانند. دانشجو، نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند؛ عمل هم دارند؛ توی صحنه هم حضور دارند؛ اوضاع را هم می بینند؛ در چهارچوب هم کار می کنند.