گل گفته هایی از استاد صفایی حائری (از کتاب رشد)

آنها که راه دراز و وقت کم را فهمیده اند، مجبورند که خود را زیاد کنند و رشد بدهند.
برای رسیدن به ورزیدگی، می توان از دقت در مسائل جزیی، شروع کرد.آنها که در مسائل جزیی، دقیق و آماده شده اند، مسائل بزرگ را سطحی و ساده نمی نگرند.
آنها که با معیار اهمیت و ضرورت، به نظم رسیده اند و سازمان گرفته اند، اینها در بن بست نمی مانند و در درگیری ها نمی شکنند.
در هنگام پاداش نسبت سرمایه ها و سودها را می سنجند نه سرمایه ها و نه سودها را.
رشد،زیاد شدن انسانی است كه به استعداد های تكامل یافته اش جهت می دهد و آن ها را از بن بست می رهاند و به دنبال روش حركت و صراط و رهبری می افتد و ضرورت مذهب را می یابد.

انسان بی نهایت سرمایه دارد و بی نهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت.
ما از استعداد های عظیم انسان می یابیم كه انسان بیشتر از این محدوده ی
هفتاد ساله است. انسان برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز
نداشت.
آنهایی که در این دریا، بی روش، بی وسیله، بی راهنما، حرکت
می کنند، نه تنها چیزی به دست نمی آورند، که همه چیز را از دست میدهند و
خویشتن را جا می گذارند و به موج می سپارند.
رشد در برابر خسر است و كمال، در برابر نقص.
رشد رهبری كردن استعداد های تكامل یافته است.

قرآن كتابی بود كه به انسان، نه تكامل، كه رشد را هدیه میداد...یهدی الی الرشد.
برای بدست آوردن سرمایه ها و استعداد های انسان، دو راه هست:یكی مقایسه با موجودات دیگر و دیگری ، نیازها.
انسانی كه در دو بعد ماده و اخلاق شكل گرفته و به تكامل
رسیده، اما جهت ندارد و راه ندارد، به بن بست و عبث و پوچی عمیق تری گرفتار
خواهد شد.
آنچه كه به اوج خویش رسید، مثلا قدرت بازوها، قدرت فكری، قدرت عقلی، قدرت روحی و ... هنگامی كه به اوج خود رسیدند و از نقص ها رها شدند، تازه همین ها همراه یكی از دو حالت رشد و یا خسر هستند.
هیچ چیز بی حاصل تر، از این مطالعات دستوری و كتاب خواندن های پیشنهادی نیست كه پیش از طرح سوال و جوشش پرسش ها ، گریبان گیر تازه راه افتاده ها و نو مسلمان های شعار زده می شود.ما پیش از آنكه تشنه شده باشیم ،نوشیده ایم...
مومن نمی تواند بی تفاوت و یا سازشگر بماند . سازشگری و بی تفاوتی با ایمان و بالاتر ، با توحید نمی سازد.

دل هایی که براساس اهمیت حادثه ها، کارها را، رده بندی کرده اند، در حالیکه هزار کار دارند، بیش از یک گرفتاری برایشان نیست.
ما بدون رسیدن به معنی و مقصود، به کلمه ها و لفظ ها رسیده ایم و با الفاظ
خالی انس گرفته ایم و آن ها را در برخورده به رخ یکدیگر کشیده ایم.
اگر ما با حرکت فکری همراه می شدیم و در خود می جوشیدیم و مطلب ها و مفهموم
ها را درک می کردیم و آنگاه در به در، به دنبال کلمه ها می گشتیم، در آن
لحظه که به یک کلمه می رسیدیم، از آن بهره می گرفتیم و همچون تشنه های به
آب رسیده، کلمه ها را قطره قطره می چشدیم و جذب می کردیم.
اگر انسان در کنار حادثه ها با تدبیری در رهبری و تقدیری درطرح ریزی و
تنظیمی در عمل، همراه می گردید، هیچگاه محکوم حادثه ها و اسیر شتاب ها، نمی
ماند و حدود را هم در هم نمی ریخت و اندازه ها را ندیده نمی گرفت و هر
کلمه و هر فکر و هر گام را در هر جایی نمی گذاشت.

امام خامنه ای : شما جوان های دانشجو، افسران جوان این جبهه اید؛ نگفتیم سربازان؛ چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش؛ برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز، هیچ گونه از خودش تصمیم گیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده می گوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و یگان های بزرگ؛ چون آنها طراحی های کلان را می کنند. افسر جوان، توی صحنه است؛ هم به دستور عمل می کند، هم صحنه را درست می بیند؛ با جسم خود و جان خود، صحنه را می آزماید. لذا اینها افسران جوانند. دانشجو، نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند؛ عمل هم دارند؛ توی صحنه هم حضور دارند؛ اوضاع را هم می بینند؛ در چهارچوب هم کار می کنند.