اسوهها و الگوها
اسوهها و الگوها
اشاره:
هركس در زندگى خود، اسوه و پيشوايى دارد كه سعى مىكند خود را به او نزديك سازد، و پرتوى از صفات او را در درون جان خود ببيند.
به تعبير ديگر، در درون دل انسان جايى براى اسوهها و قهرمانها است; و به همين دليل، تمام ملتهاى جهان در تاريخ خود به قهرمانان واقعى، وگاه پندارى متوسل مىشوند، و بخشى از فرهنگ و تاريخ خود را بر اساس وجود آنها بنا مىكنند; در مجالس خود از آنها سخن مىگويند و آنها را مىستايند; و سعى مىكنند خود را از نظر صفات و روحيات به آنها نزديك سازند.
اضافه بر اين، اصل «محاكات» (همرنگ شدن با ديگران، مخصوصا افراد پرنفوذ و با شخصيت) يكى از اصول مسلم روانى است. مطابق اين اصل، انسان كششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با ديگران (مخصوصا با قهرمانان) احساس مىكند; و به همين علت، به سوى اعمال و صفات آنان جذب مىشود.
اين جذب و انجذاب، در برابر افرادى كه انسان نسبتبه آنها ايمان كامل دارد، بسيار نيرومندتر و جذابتر است.
به همين دليل، ما در اسلام دو اصل به نام «تولى» و «تبرى» داريم; يا به تعبير ديگر: «حب فى الله» و «بغض فى الله» كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است.
طبق اين دو اصل ما موظفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم(ع): را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.
اين دستور بقدرى مهم است، كه در آيات قرآن به عنوان نشانه ايمان، و در روايات اسلامى به عنوان «اوثق عرى الايمان»(محكمترين دستگيره ايمان) معرفى شده، و تا «تولى» و «تبرى» نباشد، بقيه اعمال عبادات و اطاعات، بى حاصل شمرده شده است .اين تولى و تبرى يا «حب فى الله و بغض فى الله» يكى از گامهاى بسيار مهم و مؤثر در تهذيب نفس و تقرب الي الله است.
با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مىرويم و مساله تولى و تبرى را در قرآن مجيد مورد بررسى قرار مىدهيم:
1- قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآء منكم و مما تعبدون من دون الله (سوره ممتحنه، آيه4)
2- لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد (سوره ممتحنه، آيه6)
3- لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا (سوره احزاب، آيه21)
4- لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لوكانوا آبائهم اوابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون (سوره مجادله، آيه22)
5- يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم (سوره ممتحنه، آيه13)
6- والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم (سوره توبه، آيه71)
7- الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون (سوره بقره، آيه257)
8- يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و كونوا مع الصادقين (سوره توبه، آيه119)
ترجمه:
1- سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند براى شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم (مشرك) خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم!
2- (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكويى) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند; و هر كس سر پيچى كند (به خويشتن ضرر زده است، زيرا) خداوند بى نياز و شايسته ستايش است.
3- مسلما براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به حمتخدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.
4- هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند; آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته، و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مىمانند; خدا از آنها خشنود است و آنان (نيز) از خدا خشنودند، آنها «حزب الله»اند، بدانيد «حزب الله» پيروز و رستگارند.
5- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستىنكنيد!
6- مردان و زنان با ايمان ولى (ويار و ياور) يكديگرند; امر به معروف و نهى از منكر مىكنند; نماز را بر پا مىدارند; و زكات را مىپردازند; و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند; بزودى خدا آنان را مورد رحمتخويش قرار مىدهد; خداوند توانا و حكيم است!
7- خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند; آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مىسازد; (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند; آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
8- اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه) با صادقان باشيد!
تفسير و جمع بندى :
از آيات سوره ممتحنه بخوبى بر مىآيد كه بعضى از مؤمنان تازه كار و بىخبر از دستورات اسلام، با دشمنان سر و سرى داشتند.
از شان نزول آيات آغاز اين سوره استفاده مىشود كه پيش از فتح مكه فردى به نام «حاطب بن ابى بلتعه» توسط زنى به نام «ساره» نامهاى مخفيانه به اهل مكه نوشت كه رسولخدا صلى الله عليه و آله قصد دارد به سوى شما بيايد و مكه را فتح كند، آماده دفاع از خود باشيد.
ايندر حالىبود كه پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله آماده فتحمكه مىشد،و ترتيبى دادهبود كه اينخبر بههيچ وجه منتقل به مردم مكه نشود تا مقاومت چندانى نشود، و خونها كمتر ريختهشود.
زن آن نامه را گرفت و در لاى گيسوان خود پنهان نمود و بسرعتبه سوى مكه حركت نمود.
جبرئيل اين ماجرا را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد، و آن حضرت، على عليه السلام را براى گرفتن نامه به تعقيب او فرستاد; او در آغاز منكر شد، و هنگامى كه مورد تهديد قرار گرفت، نامه را بيرونآورد و خدمتحضرت على عليه السلامداد; و آنحضرت نامه را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آلهآورد.
حاطب احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت; و عذرى آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله عذر او را ظاهرا پذيرفت; و آيات آغاز سوره ممتحنه به عنوان يك هشدار براى پيشگيرى از تكرار اين گونه اعمال نازل گرديد; و يكى از اصول اساسى اسلام، يعنى مساله اقتداء به نيكان و پاكان و اولياء الله و قطع علاقه و پيوند با دشمنان حق و در يك جمله «حب فى الله و بغض فى الله» را بيان كرد.
در آغاز اين سوره، همه مؤمنان را مخاطب ساخته مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد دشمنمن و دشمنخود را دوستخويش قرار ندهيد، شما نسبتبه آنها اظهار محبت مىكنيد در حالى كه آنها نسبتبه آنچه بر شما نازل شده است كفر مىورزند، و رسولخدا صلى الله عليه و آله و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و ديارتان بيرون مىكنند!» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جائكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم)
اين نكته روشن است كه اگر هنگام تضاد «پيوندهاى محبت و دوستى» با «پيوندهاى اعتقادى و ارزشى» پيوند محبت و دوستى مقدم شمرده شود، پايههاى اعتقاد و ارزشها متزلزل مىگردد و انسان تدريجا به سوى باطل و فساد گرايش پيدا مىكند; و نكته اساسى «حب فى الله و بغض فى الله» يا به تعبير ديگر، تولاى اولياء الله و تبراى از اعداءالله نيز همين است. (دقت كنيد)
سپس در ادامه اين سخن (در آيهچهارم همين سوره) مسلمانان را به پيروى از ابراهيم عليه السلام و يارانش، به عنوان يك «اسوه حسنه» و «الگوى زيبا و پر ارزش» دعوت كرده، مىفرمايد: «در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى براى شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مىپرستيد بيزاريم!» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤ منكم و مما تعبدون من دون الله)
اسوه (بروزن لقمه) معنى مصدرى دارد; به معنى تأسّى نمودن و در اصل به معنى حالتى است كه از پيروى كردن ديگرى حاصل مىشود; به تعبيرى ديگر، به معنى اقتدا كردن و پيروى نمودن است.
و ما در فارسى معمولى امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبير مىكنيم.
بديهى است اين امر ممكن است در كارهاى خوب باشد يا كارهاى بد; به همين دليل، در آيهمورد بحث تعبير به اسوه حسنه شده; يعنى، كار ابراهيم و يارانش سرمشق خوبى براى شما بود، چرا كه آنها پيوندهاى ظاهرى و مادى را با قومشان به خاطر گسستن پيوندهاى توحيدى و اعتقادى قطع كردند.
قرآن مجيد براى تشويق مسلمانان، به مساله مهم «حب فى الله و بغض فى الله» ابراهيم و يارانش را سرمشق قرار مىدهد، چرا كه انتخاب سرمشقها و الگوهاى پاك و با ايمان و شجاع و مقاوم، تاثير عميقى در پاكسازى روح و فكر و اخلاق و اعمال انسان دارد.
در آيه دوم مورد بحث، كه ادامه همان بحث آيهبالا است، بار ديگر به برنامه ابراهيم و يارانش اشاره كرده، مىفرمايد: «براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها سرمشق نيكويى بود; براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس (از تاسى به اين مردان خدا) سرپيچى كند (و طرح دوستى با دشمنان خدا بريزد به خود زيان رسانده است و خداوند نيازى به او ندارد.)، او از همگان بىنياز و شايسته ستايش است.» (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد)
تفاوتى كه اين آيه با آيهقبل دارد در دو قسمت است: نخست اين كه، در اين آيه بر اين موضوع تكيه مىكند كه «حب فى الله و بغض فى الله» از آثار ايمان به خدا و معاد است; و ديگر اين كه اين مساله چيزى نيست كه خدا به آن نياز داشته باشد، اين نياز شماست و براى تكامل روحى و معنوى و حفظ سلامت جامعه شما مىباشد.
چهارمين آيه، كه ناظر به جنگ احزاب است; به نكته مهمى اشاره مىكند و آن اين كه على رغم ضعفها و بىتابيها و بدگمانيهاى بعضى از تازه مسلمانان در اين ميدان نبرد عظيم، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مانند كوهى استوار، مقاومت و ايستادگى كرد; از آرايش جنگهاى صحيح و انتخاب بهترين روشهاى نظامى لحظهاى غافل نمىماند و در عين حال از راههاى متخلف براى ايجاد شكاف در جبهه دشمن از پاى نمىنشست; همراه ديگر مؤمنان كلنگ به دست گرفت و خندق كند، و براى حفظ يارانش با آنها مزاح و شوخى مىكرد; براى دلگرم ساختن مؤمنان، آنان را به خواندن اشعار حماسى تشويق مىنمود; آنى از ياد خدا غافل نبود، و يارانش را به آينده درخشان و فتوحات بزرگ نويد مىداد.
همين امور سبب حفظ جمعيت اندك مسلمين در برابر گروه عظيم احزاب كه از نظر ظاهرىكاملا برترىداشتند، شد;اين ايستادگى و مقاومت عجيب سرمشقى براى همهبود.
قرآن مىفرمايد: «رسولخدا (در ميدان جنگ احزاب) اسوه نيكويى بود براى آنها كه اميد به خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مىكنند.» (لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا)
نه تنها در ميدان جنگ احزاب كه مصداق جهاد اصغر محسوب مىشد، پيغمبر صلى الله عليه و آله اسوه و الگو بود، بلكه در ميدان جهاد اكبر و مبارزه با هوى و هوسهاى نفسانى و تهذيب اخلاق نيز اسوه و سرمشق بسيار مهمى بود; و آن كسى كه بتواند گام در جاى گامهاى آن بزرگوار بنهد، اين راه پر فراز و نشيب را با سرعتخواهد پيمود.
قابل توجه اين كه در اين آيه، علاوه بر مساله ايمان به خدا و روز جزا (لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر)، روى ياد خدا نيز تكيه شده است، و با ذكر جمله (و ذكر الله كثيرا) نشان مىدهد آنها كه بسيار به ياد خدا هستند، از هدايتهاى چنين پيشوايى الهام مىگيرند، زيرا ايمان و ذكر خدا، آنها را متوجه مسؤوليتهاى بزرگشان مىكند; در نتيجه به دنبال رهبر و پيشوايى مىگردند، و كسى را بهتر از رسولخدا صلى الله عليه و آله براى اين كار نمىيابند.
در پنجمين آيه، روى نقطه مقابل اين مساله يعنى بغض فى الله تكيه كرده، مىفرمايد: «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند; آنها كسانى هستند كه خدا ايمان رابر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است. » (لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لوكانوا آبائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فىقلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه)
اين آيه نشان مىدهد كه هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهى «حفظ پيوندهاى الهى» و «حفظ پيوندهاى خويشاوندى» كدام را بايد مقدم شمرد; با صراحت مىگويد: اگر نزديكترين خويشاوندان از راه خدا منحرف شوند، و آلوده به كفر و فساد گردند، بايد از آنها بريد و به خدا و ارزشهاى والاى الهى انسانى پيوست.
قابل توجه اين كه با دو جمله بسيار پر معنى (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه) (آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روح الهى آنان را تقويت فرموده است.) بر اين مساله تاكيد مىنهد.
يعنى «حب فى الله و بغض فى الله» از ايمان سرچشمه مىگيرد، و تداوم تكامل ايمان هم از «حب فى الله و بغض فى الله» است.
و به تعبير ديگر، هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند، با اين تفاوت كه آغاز كار بايد از ايمان به مبدا و معاد شروع شود، و تكامل آن از «حب فى الله و بغض فى الله» حاصلگردد.
در ششمين آيه، سخن از پيوند معنوى و روحانى مؤمنان با يكديگر است; مىفرمايد: «مردان و زنان با ايمان ولى (ويار و ياور) يكديگرند; امر به معروف و نهى از منكر مىكنند; نماز را بر پا مىدارند; و زكات را مىپردازند; و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند; بزودى خدا آنان را مورد رحمتخويش قرار مىدهد، خداوند توانا و حكيم است!» (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله الئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم)
اين پيوند معنوى و روحانى كه بر اساس امر به معروف و نهى از منكر و اقامه نماز و اداء زكات و اطاعتخدا و پيامبرش، استوار است; سبب مىشود كه آنها نه تنها در اعمال و رفتار، بلكه در خلق و خوى خويش از يكديگر الهام بگيرند; و هر كدام سرمشق براى ديگرى باشند;
و اگر مىخواهند همرنگ جماعتشوند، بايد همرنگ اين جماعتشوند، نه جماعتهاى گمراه و منحرفى كه بايد رابطه خود را از آنها بريد!
در واقع امر به معروف و نهى از منكر كه در سرلوحه برنامههاى آنها - طبق آيهفوق - قرار گرفته، آنها را ملزم مىدارد كه مراقب اخلاق و اعمال يكديگر باشند; و اين خود كمكمؤثرى به تهذيب اخلاق و نفوس مىكند.
در هفتمين آيه، تفاوت خط مؤمنان و كافران تبيين شده است; مؤمنان، به خدا وابستهاند و از صفات جمال و جلال او سرمشق مىگيرند; و كافران به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابى از صفات طاغوت است; مىفرمايد: «خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند; آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مىسازد; (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند; آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.» (الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون)
در اين آيه، خارج شدن از ظلمات به نور، به صورت نتيجه ولايتخداوند بر مؤمنان ذكر شده است، و خروج از نور به سوى ظلمتها از آثار ولايت طاغوت.
نور و ظلمت در اين آيه، معنى وسيعى دارد كه تمام نيكيها و بديها، خوبيها و زشتيها و فضائل رذائل را شامل مىشود.
آرى! آن كس كه در سايه ولايت «الله» قرار گيرد، هجرتش از رذائل به فضائل و از بديها به خوبيها آغاز مىگردد; زيرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست. او به سوى پاكى مىرود، چرا كه ذات مقدس خدا از هر آلودگى و نقص، پاك و منزه است. او به سوى رحمت و رافت، و جود و سخاوت پيش مىرود، چرا كه ذات خداوند، رحمان و رحيم، و جواد و كريم است; و به همين ترتيب، حركتبه سوى فضائل ديگر شروع مىشود، چرا كه نقطه اميد و مقصد و مقصود و معبود و محبوب، اوست.
درست عكس اين حركت، يعنى از فضائل به سوى رذائل از آن كسانى است كه طاغوت (بتهاى بىشعور و بىخاصيت و فاقد چشم و گوش و هوش، و همچنين انسانهاى طغيانگر و خود كامه) را ولى خود قرار دادهاند.
در هشتمين آيه، قرآن مجيد همه مؤمنان را مخاطب ساخته و مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه) با صادقان باشيد! (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين)
در حقيقت جمله دوم در آيه شريفه (كونوا مع الصادقين) تكميل جمله اول (اتقوا الله) است. آرى! براى پيمودن راه تقوا و پرهيزكارى، و پاكى ظاهر و باطن بايد همراه و همگام صادقان بود و در سايه آنها قدم برداشت.
در روايات فراوانى كه از طرق شيعه و اهل سنت در منابع معروف اسلامى آمده است، اين آيه تطبيق بر على عليه السلام يا همه اهل بيت شده است.
اين روايات را مىتوانيد در «الدر المنثور سيوطى» و «مناقب خوارزمى» و «دررالسمطين زرندى» و «شواهد التنزيل» حاكم حسكانى و كتب ديگر، مطالعه كنيد. (1)
«حافظ سليمان قندوزى» در «ينابيع المودة»، و «علامه حموينى» در «فرائد السمطين»، و «شيخ ابو الحسن كازرونى» در «شرف النبى» نيز بخشى از اين احاديث را آوردهاند. (2)
در يكى از اين احاديث مىخوانيم كه بعد از نزول آيه فوق، سلمان فارسى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا اين آيه عام استيا خاص؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اما المامورون فعامة المؤمنين، و اما الصادقون فخاصة اخى على و اوصيائه من بعده الى يوم القيامة; ماموران به اين آيه، همه مؤمنانند، و اما صادقان، خصوص برادرم على عليه السلام و اوصياى بعد از او تا روز قيامت هستند!» (3)
بديهى است اين همراهى و همگامى با على عليه السلام و اوصياى او كه تا روز قيامت تداوم دارد براى تمسك به رهبرى آنها و اقتدا در عمل و اخلاق و هدايت است.
نتيجه:
از مجموع آنچه در آيات بالا آمد كه بخشى از آيات تولى و تبرى استبخوبى استفاده مىشود كه مساله پيوند با ذات پاك خداوند و اولياءالله، و بريدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در يك كلمه «حب فى الله و بغض فى الله» از اساسىترين و اصولىترين تعليمات قرآن است، كه اثر عميقى در مسائل اخلاقى دارد.
اين اصل قرآنى و اسلامى، در تمام مسايل زندگى انسان تاثير مستقيم دارد اعم از مسائل فردى و اجتماعى و دنيايى و آخرتى. و از جمله در مسائل اخلاقى كه مورد بحث ما است، نيز اثر فوقالعادهاى دارد.
مؤمنان را مىسازد; آنها را تهذيب مىكند; و به آنها تعليم مىدهد كه در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصا پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم(ع): را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند; و اين از گامهاىمؤثر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.
پی نوشتها:
1- و 2- براى توضيح بيشتر به كتاب پيام قرآن، جلد9، مراجعه كنيد. /
3- ينابيع المودة، صفحه 115.
امام خامنه ای : شما جوان های دانشجو، افسران جوان این جبهه اید؛ نگفتیم سربازان؛ چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش؛ برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنی سرباز، هیچ گونه از خودش تصمیم گیری و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده می گوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه ها و یگان های بزرگ؛ چون آنها طراحی های کلان را می کنند. افسر جوان، توی صحنه است؛ هم به دستور عمل می کند، هم صحنه را درست می بیند؛ با جسم خود و جان خود، صحنه را می آزماید. لذا اینها افسران جوانند. دانشجو، نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند؛ عمل هم دارند؛ توی صحنه هم حضور دارند؛ اوضاع را هم می بینند؛ در چهارچوب هم کار می کنند.