اسوه‏ها و الگوها

اشاره:

هركس در زندگى خود، اسوه و پيشوايى دارد كه سعى مى‏كند خود را به او نزديك سازد، و پرتوى از صفات او را در درون جان خود ببيند.

به تعبير ديگر، در درون دل انسان جايى براى اسوه‏ها و قهرمانها است; و به همين دليل، تمام ملتهاى جهان در تاريخ خود به قهرمانان واقعى، وگاه پندارى متوسل مى‏شوند، و بخشى از فرهنگ و تاريخ خود را بر اساس وجود آنها بنا مى‏كنند; در مجالس خود از آنها سخن مى‏گويند و آنها را مى‏ستايند; و سعى مى‏كنند خود را از نظر صفات و روحيات به آنها نزديك سازند.

اضافه بر اين، اصل «محاكات‏» (همرنگ شدن با ديگران، مخصوصا افراد پرنفوذ و با شخصيت) يكى از اصول مسلم روانى است. مطابق اين اصل، انسان كششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با ديگران (مخصوصا با قهرمانان) احساس مى‏كند; و به همين علت، به سوى اعمال و صفات آنان جذب مى‏شود.

اين جذب و انجذاب، در برابر افرادى كه انسان نسبت‏به آنها ايمان كامل دارد، بسيار نيرومندتر و جذابتر است.

به همين دليل، ما در اسلام دو اصل به نام «تولى‏» و «تبرى‏» داريم; يا به تعبير ديگر: «حب فى الله‏» و «بغض فى الله‏» كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است.

طبق اين دو اصل ما موظفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم(ع): را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.

اين دستور بقدرى مهم است، كه در آيات قرآن به عنوان نشانه ايمان، و در روايات اسلامى به عنوان «اوثق عرى الايمان‏»(محكمترين دستگيره ايمان) معرفى شده، و تا «تولى‏» و «تبرى‏» نباشد، بقيه اعمال عبادات و اطاعات، بى حاصل شمرده شده است .اين تولى و تبرى يا «حب فى الله و بغض فى الله‏» يكى از گامهاى بسيار مهم و مؤثر در تهذيب نفس و تقرب الي الله است.

با اين اشاره به سراغ آيات قرآن مى‏رويم و مساله تولى و تبرى را در قرآن مجيد مورد بررسى قرار مى‏دهيم:

1- قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآء منكم و مما تعبدون من دون الله (سوره ممتحنه، آيه‏4)

2- لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد (سوره ممتحنه، آيه‏6)

3- لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا (سوره احزاب، آيه‏21)

4- لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لوكانوا آبائهم اوابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون (سوره مجادله، آيه‏22)

5- يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم (سوره ممتحنه، آيه‏13)

6- والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم (سوره توبه، آيه‏71)

7- الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون (سوره بقره، آيه‏257)

8- يا ايها الذين آمنوا اتقوالله و كونوا مع الصادقين (سوره توبه، آيه‏119)

ترجمه:

1- سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند براى شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم (مشرك) خود گفتند ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم!

2- (آرى) براى شما در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكويى) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند; و هر كس سر پيچى كند (به خويشتن ضرر زده است، زيرا) خداوند بى نياز و شايسته ستايش است.

3- مسلما براى شما در زندگى رسول‏خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به حمت‏خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.

4- هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند; آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته، و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند; خدا از آنها خشنود است و آنان (نيز) از خدا خشنودند، آنها «حزب الله‏»اند، بدانيد «حزب الله‏» پيروز و رستگارند.

5- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى‏نكنيد!

6- مردان و زنان با ايمان ولى (ويار و ياور) يكديگرند; امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند; نماز را بر پا مى‏دارند; و زكات را مى‏پردازند; و خدا و رسولش را اطاعت مى‏كنند; بزودى خدا آنان را مورد رحمت‏خويش قرار مى‏دهد; خداوند توانا و حكيم است!

7- خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند; آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مى‏سازد; (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مى‏برند; آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.

8- اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه) با صادقان باشيد!

تفسير و جمع بندى :

از آيات سوره ممتحنه بخوبى بر مى‏آيد كه بعضى از مؤمنان تازه كار و بى‏خبر از دستورات اسلام، با دشمنان سر و سرى داشتند.

از شان نزول آيات آغاز اين سوره استفاده مى‏شود كه پيش از فتح مكه فردى به نام «حاطب بن ابى بلتعه‏» توسط زنى به نام «ساره‏» نامه‏اى مخفيانه به اهل مكه نوشت كه رسول‏خدا صلى الله عليه و آله قصد دارد به سوى شما بيايد و مكه را فتح كند، آماده دفاع از خود باشيد.

اين‏در حالى‏بود كه پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله آماده فتح‏مكه مى‏شد،و ترتيبى داده‏بود كه اين‏خبر به‏هيچ وجه منتقل به مردم مكه نشود تا مقاومت چندانى نشود، و خونها كمتر ريخته‏شود.

زن آن نامه را گرفت و در لاى گيسوان خود پنهان نمود و بسرعت‏به سوى مكه حركت نمود.

جبرئيل اين ماجرا را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد، و آن حضرت، على عليه السلام را براى گرفتن نامه به تعقيب او فرستاد; او در آغاز منكر شد، و هنگامى كه مورد تهديد قرار گرفت، نامه را بيرون‏آورد و خدمت‏حضرت على عليه السلام‏داد; و آن‏حضرت نامه را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله‏آورد.

حاطب احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت; و عذرى آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله عذر او را ظاهرا پذيرفت; و آيات آغاز سوره ممتحنه به عنوان يك هشدار براى پيشگيرى از تكرار اين گونه اعمال نازل گرديد; و يكى از اصول اساسى اسلام، يعنى مساله اقتداء به نيكان و پاكان و اولياء الله و قطع علاقه و پيوند با دشمنان حق و در يك جمله «حب فى الله و بغض فى الله‏» را بيان كرد.

در آغاز اين سوره، همه مؤمنان را مخاطب ساخته مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد دشمن‏من و دشمن‏خود را دوست‏خويش قرار ندهيد، شما نسبت‏به آنها اظهار محبت مى‏كنيد در حالى كه آنها نسبت‏به آنچه بر شما نازل شده است كفر مى‏ورزند، و رسول‏خدا صلى الله عليه و آله و شما را به خاطر ايمان آوردن به پروردگارتان، از شهر و ديارتان بيرون مى‏كنند!» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جائكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم)

اين نكته روشن است كه اگر هنگام تضاد «پيوندهاى محبت و دوستى‏» با «پيوندهاى اعتقادى و ارزشى‏» پيوند محبت و دوستى مقدم شمرده شود، پايه‏هاى اعتقاد و ارزشها متزلزل مى‏گردد و انسان تدريجا به سوى باطل و فساد گرايش پيدا مى‏كند; و نكته اساسى «حب فى الله و بغض فى الله‏» يا به تعبير ديگر، تولاى اولياء الله و تبراى از اعداءالله نيز همين است. (دقت كنيد)

سپس در ادامه اين سخن (در آيه‏چهارم همين سوره) مسلمانان را به پيروى از ابراهيم عليه السلام و يارانش، به عنوان يك «اسوه حسنه‏» و «الگوى زيبا و پر ارزش‏» دعوت كرده، مى‏فرمايد: «در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى براى شما وجود داشت، در آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم!» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا برآؤ منكم و مما تعبدون من دون الله)

اسوه (بروزن لقمه) معنى مصدرى دارد; به معنى تأسّى نمودن و در اصل به معنى حالتى است كه از پيروى كردن ديگرى حاصل مى‏شود; به تعبيرى ديگر، به معنى اقتدا كردن و پيروى نمودن است.

و ما در فارسى معمولى امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبير مى‏كنيم.

بديهى است اين امر ممكن است در كارهاى خوب باشد يا كارهاى بد; به همين دليل، در آيه‏مورد بحث تعبير به اسوه حسنه شده; يعنى، كار ابراهيم و يارانش سرمشق خوبى براى شما بود، چرا كه آنها پيوندهاى ظاهرى و مادى را با قومشان به خاطر گسستن پيوندهاى توحيدى و اعتقادى قطع كردند.

قرآن مجيد براى تشويق مسلمانان، به مساله مهم «حب فى الله و بغض فى الله‏» ابراهيم و يارانش را سرمشق قرار مى‏دهد، چرا كه انتخاب سرمشقها و الگوهاى پاك و با ايمان و شجاع و مقاوم، تاثير عميقى در پاكسازى روح و فكر و اخلاق و اعمال انسان دارد.

در آيه دوم مورد بحث، كه ادامه همان بحث آيه‏بالا است، بار ديگر به برنامه ابراهيم و يارانش اشاره كرده، مى‏فرمايد: «براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها سرمشق نيكويى بود; براى آنها كه اميد به خدا و روز قيامت دارند، و هر كس (از تاسى به اين مردان خدا) سرپيچى كند (و طرح دوستى با دشمنان خدا بريزد به خود زيان رسانده است و خداوند نيازى به او ندارد.)، او از همگان بى‏نياز و شايسته ستايش است.» (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوالله و اليوم الآخر و من يتول فان الله هو الغنى الحميد)

تفاوتى كه اين آيه با آيه‏قبل دارد در دو قسمت است: نخست اين كه، در اين آيه بر اين موضوع تكيه مى‏كند كه «حب فى الله و بغض فى الله‏» از آثار ايمان به خدا و معاد است; و ديگر اين كه اين مساله چيزى نيست كه خدا به آن نياز داشته باشد، اين نياز شماست و براى تكامل روحى و معنوى و حفظ سلامت جامعه شما مى‏باشد.

چهارمين آيه، كه ناظر به جنگ احزاب است; به نكته مهمى اشاره مى‏كند و آن اين كه على رغم ضعفها و بى‏تابيها و بدگمانيهاى بعضى از تازه مسلمانان در اين ميدان نبرد عظيم، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مانند كوهى استوار، مقاومت و ايستادگى كرد; از آرايش جنگهاى صحيح و انتخاب بهترين روشهاى نظامى لحظه‏اى غافل نمى‏ماند و در عين حال از راههاى متخلف براى ايجاد شكاف در جبهه دشمن از پاى نمى‏نشست; همراه ديگر مؤمنان كلنگ به دست گرفت و خندق كند، و براى حفظ يارانش با آنها مزاح و شوخى مى‏كرد; براى دلگرم ساختن مؤمنان، آنان را به خواندن اشعار حماسى تشويق مى‏نمود; آنى از ياد خدا غافل نبود، و يارانش را به آينده درخشان و فتوحات بزرگ نويد مى‏داد.

همين امور سبب حفظ جمعيت اندك مسلمين در برابر گروه عظيم احزاب كه از نظر ظاهرى‏كاملا برترى‏داشتند، شد;اين ايستادگى و مقاومت عجيب سرمشقى براى همه‏بود.

قرآن مى‏فرمايد: «رسول‏خدا (در ميدان جنگ احزاب) اسوه نيكويى بود براى آنها كه اميد به خدا و روز رستاخيز دارند، و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.» (لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا)

نه تنها در ميدان جنگ احزاب كه مصداق جهاد اصغر محسوب مى‏شد، پيغمبر صلى الله عليه و آله اسوه و الگو بود، بلكه در ميدان جهاد اكبر و مبارزه با هوى و هوسهاى نفسانى و تهذيب اخلاق نيز اسوه و سرمشق بسيار مهمى بود; و آن كسى كه بتواند گام در جاى گامهاى آن بزرگوار بنهد، اين راه پر فراز و نشيب را با سرعت‏خواهد پيمود.

قابل توجه اين كه در اين آيه، علاوه بر مساله ايمان به خدا و روز جزا (لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر)، روى ياد خدا نيز تكيه شده است، و با ذكر جمله (و ذكر الله كثيرا) نشان مى‏دهد آنها كه بسيار به ياد خدا هستند، از هدايتهاى چنين پيشوايى الهام مى‏گيرند، زيرا ايمان و ذكر خدا، آنها را متوجه مسؤوليتهاى بزرگشان مى‏كند; در نتيجه به دنبال رهبر و پيشوايى مى‏گردند، و كسى را بهتر از رسول‏خدا صلى الله عليه و آله براى اين كار نمى‏يابند.

در پنجمين آيه، روى نقطه مقابل اين مساله يعنى بغض فى الله تكيه كرده، مى‏فرمايد: «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند; آنها كسانى هستند كه خدا ايمان رابر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است. » (لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لوكانوا آبائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى‏قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه)

اين آيه نشان مى‏دهد كه هنگام قرار گرفتن بر سر دو راهى «حفظ پيوندهاى الهى‏» و «حفظ پيوندهاى خويشاوندى‏» كدام را بايد مقدم شمرد; با صراحت مى‏گويد: اگر نزديكترين خويشاوندان از راه خدا منحرف شوند، و آلوده به كفر و فساد گردند، بايد از آنها بريد و به خدا و ارزشهاى والاى الهى انسانى پيوست.

قابل توجه اين كه با دو جمله بسيار پر معنى (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه) (آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روح الهى آنان را تقويت فرموده است.) بر اين مساله تاكيد مى‏نهد.

يعنى «حب فى الله و بغض فى الله‏» از ايمان سرچشمه مى‏گيرد، و تداوم تكامل ايمان هم از «حب فى الله و بغض فى الله‏» است.

و به تعبير ديگر، هر دو در يكديگر تاثير متقابل دارند، با اين تفاوت كه آغاز كار بايد از ايمان به مبدا و معاد شروع شود، و تكامل آن از «حب فى الله و بغض فى الله‏» حاصل‏گردد.

در ششمين آيه، سخن از پيوند معنوى و روحانى مؤمنان با يكديگر است; مى‏فرمايد: «مردان و زنان با ايمان ولى (ويار و ياور) يكديگرند; امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنند; نماز را بر پا مى‏دارند; و زكات را مى‏پردازند; و خدا و رسولش را اطاعت مى‏كنند; بزودى خدا آنان را مورد رحمت‏خويش قرار مى‏دهد، خداوند توانا و حكيم است!» (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله الئك سيرحمهم الله ان الله عزيز حكيم)

اين پيوند معنوى و روحانى كه بر اساس امر به معروف و نهى از منكر و اقامه نماز و اداء زكات و اطاعت‏خدا و پيامبرش، استوار است; سبب مى‏شود كه آنها نه تنها در اعمال و رفتار، بلكه در خلق و خوى خويش از يكديگر الهام بگيرند; و هر كدام سرمشق براى ديگرى باشند;

و اگر مى‏خواهند همرنگ جماعت‏شوند، بايد همرنگ اين جماعت‏شوند، نه جماعتهاى گمراه و منحرفى كه بايد رابطه خود را از آنها بريد!

در واقع امر به معروف و نهى از منكر كه در سرلوحه برنامه‏هاى آنها - طبق آيه‏فوق - قرار گرفته، آنها را ملزم مى‏دارد كه مراقب اخلاق و اعمال يكديگر باشند; و اين خود كمك‏مؤثرى به تهذيب اخلاق و نفوس مى‏كند.

در هفتمين آيه، تفاوت خط مؤمنان و كافران تبيين شده است; مؤمنان، به خدا وابسته‏اند و از صفات جمال و جلال او سرمشق مى‏گيرند; و كافران به طاغوت وابسته بوده و اعمال و اخلاق آنها بازتابى از صفات طاغوت است; مى‏فرمايد: «خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند; آنها را از ظلمتها، به سوى نور خارج مى‏سازد; (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مى‏برند; آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.» (الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون)

در اين آيه، خارج شدن از ظلمات به نور، به صورت نتيجه ولايت‏خداوند بر مؤمنان ذكر شده است، و خروج از نور به سوى ظلمتها از آثار ولايت طاغوت.

نور و ظلمت در اين آيه، معنى وسيعى دارد كه تمام نيكيها و بديها، خوبيها و زشتيها و فضائل رذائل را شامل مى‏شود.

آرى! آن كس كه در سايه ولايت «الله‏» قرار گيرد، هجرتش از رذائل به فضائل و از بديها به خوبيها آغاز مى‏گردد; زيرا سرمشق او در همه جا صفات جلال و جمال خداست. او به سوى پاكى مى‏رود، چرا كه ذات مقدس خدا از هر آلودگى و نقص، پاك و منزه است. او به سوى رحمت و رافت، و جود و سخاوت پيش مى‏رود، چرا كه ذات خداوند، رحمان و رحيم، و جواد و كريم است; و به همين ترتيب، حركت‏به سوى فضائل ديگر شروع مى‏شود، چرا كه نقطه اميد و مقصد و مقصود و معبود و محبوب، اوست.

درست عكس اين حركت، يعنى از فضائل به سوى رذائل از آن كسانى است كه طاغوت (بتهاى بى‏شعور و بى‏خاصيت و فاقد چشم و گوش و هوش، و همچنين انسانهاى طغيانگر و خود كامه) را ولى خود قرار داده‏اند.

در هشتمين آيه، قرآن مجيد همه مؤمنان را مخاطب ساخته و مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد تقواى الهى پيشه كنيد و (هميشه) با صادقان باشيد! (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين)

در حقيقت جمله دوم در آيه شريفه (كونوا مع الصادقين) تكميل جمله اول (اتقوا الله) است. آرى! براى پيمودن راه تقوا و پرهيزكارى، و پاكى ظاهر و باطن بايد همراه و همگام صادقان بود و در سايه آنها قدم برداشت.

در روايات فراوانى كه از طرق شيعه و اهل سنت در منابع معروف اسلامى آمده است، اين آيه تطبيق بر على عليه السلام يا همه اهل بيت شده است.

اين روايات را مى‏توانيد در «الدر المنثور سيوطى‏» و «مناقب خوارزمى‏» و «دررالسمطين زرندى‏» و «شواهد التنزيل‏» حاكم حسكانى و كتب ديگر، مطالعه كنيد. (1)

«حافظ سليمان قندوزى‏» در «ينابيع المودة‏»، و «علامه حموينى‏» در «فرائد السمطين‏»، و «شيخ ابو الحسن كازرونى‏» در «شرف النبى‏» نيز بخشى از اين احاديث را آورده‏اند. (2)

در يكى از اين احاديث مى‏خوانيم كه بعد از نزول آيه فوق، سلمان فارسى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا اين آيه عام است‏يا خاص؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اما المامورون فعامة المؤمنين، و اما الصادقون فخاصة اخى على و اوصيائه من بعده الى يوم القيامة; ماموران به اين آيه، همه مؤمنانند، و اما صادقان، خصوص برادرم على عليه السلام و اوصياى بعد از او تا روز قيامت هستند!» (3)

بديهى است اين همراهى و همگامى با على عليه السلام و اوصياى او كه تا روز قيامت تداوم دارد براى تمسك به رهبرى آنها و اقتدا در عمل و اخلاق و هدايت است.

نتيجه:

از مجموع آنچه در آيات بالا آمد كه بخشى از آيات تولى و تبرى است‏بخوبى استفاده مى‏شود كه مساله پيوند با ذات پاك خداوند و اولياءالله، و بريدن از ظالمان و فاسدان و طاغوتها، و در يك كلمه «حب فى الله و بغض فى الله‏» از اساسى‏ترين و اصولى‏ترين تعليمات قرآن است، كه اثر عميقى در مسائل اخلاقى دارد.

اين اصل قرآنى و اسلامى، در تمام مسايل زندگى انسان تاثير مستقيم دارد اعم از مسائل فردى و اجتماعى و دنيايى و آخرتى. و از جمله در مسائل اخلاقى كه مورد بحث ما است، نيز اثر فوق‏العاده‏اى دارد.

مؤمنان را مى‏سازد; آنها را تهذيب مى‏كند; و به آنها تعليم مى‏دهد كه در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصا پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم(ع): را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند; و اين از گامهاى‏مؤثر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.

پی نوشتها:

1- و 2- براى توضيح بيشتر به كتاب پيام قرآن، جلد9، مراجعه كنيد. /

3- ينابيع المودة، صفحه 115.